جیگر خاله..
شب عید غدیر رفتیم عروسی داداش عمو سعید.عروسی پر ماجرایی بود .بماند................ اونجا یه تصویر پشت زمینه ی قشنگی بود برای عکس انداختن .خودمو کشتم بیا بریم ازت عکس بگیرم نمیدونم چطور شده بود که راضی نشدی اما تا به امیر علی گفتم عزیزم با کله اومد اما.................. منو کشت تا یک عکس ازش انداختم.مدام وول میزد و هر کاری میکرد الا ژست گرفتن برای عکس.با این همه یه عکس نیمه هنری ازش گرفتم. جیگرتو بگردم خالۀ وول وولی من یک لحظه آروم و قرار نداری. ...
نویسنده :
مامان نسرین
9:43